حوصلهی نوشتن ندارم. چرایش را نمیدانم. با خیال راحت میگذارم ایدههایم از دستم فرار کنند. جُرم... جُرم.
الآن یک عنکبوت بینهایت زیبا روی لپتاپم در حال سیاحت است. مرسی که تنهایم نگذاشتی. به اینچنین همنشینی نیاز داشتم. چقدر خوب است که با این دوست جدیدم لازم نیست حرف بزنم. از حرف زدن خسته شدهام.
لیز نخور عنکبوتم. محکم باش.
میگفتم. از بس ننوشتهام سنگین شدهام. دلم میخواهد کوله پشتیام را بردارم و دل را بزنم به دریا! به قول همین آهنگی که آن پایین نوشتم: یورولدوم، چوک یورولدوم. دنبال دلیل برای یورولماخم نباید گشت! البته یکی از دلایل را میتوانم اعلام کنم: از اینکه بلاگم فیلتر است شدید ناراضیام.
نفهمیدم چه طور این پست به درد دل آن هم از نوع واضح تبدیل شد. ادامه نمیدهم. لوس شد.