- از وقتي زنگ زدن دو ساعت گذشت، چه زود! به بيمارستان ميگيم تو ترافيک بوديم، باشه؟
- حالا به بهونه فکر نکن. بلندش کن زود بريم تا سريالِ امشب و از دست ندم.
بييييييييب... 360 شارژش کن... بييييييييييب... دوباره... بيييييييييييب... ساعت، 22:06
پشت چراغ سبز ايستاده بود. نميتوانست حرکت کند. راننده به فکر پيادهاي بود که چند ساعت پيش به زمين پرتاب و فرار کرده بود. اگر مرده بود...؟
همسرش به خانه رسيد. دختربچهاش منتظرش بود. او را محکم به آغوش کشيد و آرام چند قطره اشک ريخت.
۱ نظر:
لیلا...
اشکم در اومد لعنتی
ارسال یک نظر