جمعه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۹

اگر...

- از وقتي زنگ زدن دو ساعت گذشت، چه زود! به بيمارستان مي‌گيم تو ترافيک بوديم، باشه؟
- حالا به بهونه فکر نکن. بلندش کن زود بريم تا سريالِ امشب و از دست ندم.


بييييييييب... 360 شارژش کن... بييييييييييب... دوباره... بيييييييييييب... ساعت، 22:06


پشت چراغ سبز ايستاده بود. نمي‌توانست حرکت کند. راننده به فکر پياده‌اي بود که چند ساعت پيش به زمين پرتاب و فرار کرده بود. اگر مرده بود...؟


همسرش به خانه رسيد. دختربچه‌اش منتظرش بود. او را محکم به آغوش کشيد و آرام چند قطره اشک ريخت.

۱ نظر:

ZZZZ گفت...

لیلا...
اشکم در اومد لعنتی