مورچه چروکيده
دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۹
اون روز...
دلش را گرفته بود و میخندید. قهقهه میزد.
او که استقبال دختر را دید، آب و تاب داستان را زیادتر کرد تا خندهی دختر هیچگاه تمام نشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر