جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹

سيب

بيا، پاهاتو بذار روي شونه‌هام اونوقت دستت به سيبه مي‌رسه... گرفتيش؟
خوشحالم که خوشحالي. نصفش کنيم؟ چطوري؟ چيزي نياورديم که...
نه بابا... من اصلاً گرسنم نبودم، فقط مي‌خواستم بياي روي شونه‌هام

هیچ نظری موجود نیست: